همیشه فکر میکردم بی تو نمیتونم
فکر میکردم بهت نیاز دارم
ولی امروز فهمیدم اونی که بهم نیاز داره تویی
بخام روراست باشم
وقتشه برام زانو بزنی و التماس کنی که اون نفسی که جون بقیه رو گرفته تو رو به ارزوی مرگ نندازه !
وقتی برمیگردم به گذشته ام نگاه میکنم اینجا.احساس عجیبی بهم دست میده
روز ها،ماه ها یا حتی سال اول داستانم اینجا.شیرین بود،حالم خوب بود،ادما فرق داشتن
ولی بزرگ شدن به همه چی گند میزنه
پاره میکنه تار و پود ادم بودن رو
باعث میشه هر غلطی کنی فقط به خاطر خودت و بقیه رو تخمت بگیری
شاید عجیب باشهشاید اونایی که اینجا عملا بچگی هم رو دیدیم این پست رو نبینن
دیگه هیچ کدوممون اون بچه های با حوصله و با گذشت قدیم نیستیم
اول از همه غرورم بعد اتفاقایی که سرم اومد هیچ وقت نذاشتن اینو بگم ولیگاد.
هیچ کس از این فضای نمناک توی زندگیم و حالم نیست اما
خوشحالم بخشی از گذشتمین
درباره این سایت